ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آُسمون همیشه واسم خاطره انگیزناک ترین روزهای تابستونِ سال های بچگی مه....همیشه تابستونا وسط حیات یه زیر انداز مینداختیم همه تو حیاط می خوابیدیم...من تا نیمه های شب چشام باز بود و ستاره های کمرنگ و پر رنگ آسمونِ حیاطمونو نگاه می کردم...به ستاره ها حسِ خاصی داشتم از همون بچگی...
بزرگتر که شدیم انگار کم کم از بین رفت این رسم قشنگ تو حیاط خوابیدن شبای تابستون...منم تو آسمونای دیگه دنبال ستاره ها می گشتم.
هر شهری می رفتم ، هر جا شب جایی بودم که آسمون داشت، اول ستاره هاشو چک می کردم، اگه ستاره داشت و به دلم می نشست ستاره هاش ، اونجا رو دوس داشتم...
اولین باری که رفتم سامرا (که در واقع آخرین بارمم بود)، شب بود...نماز مغرب و سریع خوندیم ، بهمون گفته بودن خیلی تند و سریع زیارت می کنید میایید که خطر امنیتی داره و کلی ترسوندنمون مثلا...!!!!
شیوه ی تند و سریع رو که اجرا کردیم ، رسیدم دم اتوبوس ... یادم افتاد آسمون اینجا رو چک نکردم ، سرم و بلند کردم.......................................................................................................................................تا حالا همچین ستاره هایی ندیده بودم، احساس می کردم ستاره هاش روی سرم ریخته ............ نمیدونم چطوری وصف کنم..بی رو در وایسی رسما کم آورده بودم.....
از اون به بعد همش احساس می کنم کلی ستاره روی سرم ریخته... معنای سامرا رو خوب بهم فهموندن ارباب....
سامرا یعنی : سُر مَن رَءا...
عاهلی بود
ما چاکریم...