همه جا همین جاست....

دفتر خاطرات شخصی ام باز است.

همه جا همین جاست....

دفتر خاطرات شخصی ام باز است.

ترس ما از مرگ همان فاصله ی ماست تا کربلا...

شاعر میگه : ترس ما از مرگ همان فاصله ی ماست تا کربلا...
پارسال که زیر دست و پا مونده بودم و مردد که باهاس چیکار کنم؟!... یه زائر ایرانی اومد دستمو گرفت منو کشید بیرون و گفت بلند شو الآن می کشنت...
به ثانیه ای نکشید بلند شدم..بعدش خیلی جزع فزع کردم که آهای عربِ ... یکم ادب زیارت داشته باشید و ....فلان و فلان .. و ای امام حسین جان آخه ارباب تو چقد مهربونی که هنوز هوای این جماعت و داری و هر کی به درت بیاد راهش میدی... ........ 

 

اگه دوستم آرومم نکرده بود معلوم نبود دیگه چه مهملاتی قراره ببافم... 

به شب نکشیده مث چی پشیمون بودم از حرفام...که به تو چه امام حسین کی رو راه میده کی رو نه... 

اما کار از کار گذشته بود..میگن اگه میخوای خودتو بشناسی، اربعین حسینی برو کربلا با پای پیاده.......اونوقت با چشمای خودت میبینی چقد نَفسِت بزرگ شده.. 

امسال که فهمیدم توی همه ی این سالها...خادم  بودن ها ... نذری دادن ها....کربلا رفتن ها... همه و همه جز دلسوزی ارباب واسه ضعیف النفس بیچاره ای چون من ..هیچ چیز دیگه نبوده....ساکت ساکت شدم...نه گله از نطلبیده شدن داشتم نه هیچ چیز دیگه....فقط به دلسوزی اربابی مهربان امید دارم.