همه جا همین جاست....

دفتر خاطرات شخصی ام باز است.

همه جا همین جاست....

دفتر خاطرات شخصی ام باز است.

بابا بیا منو ببر... خسته م خسته م...(قسمتی از نوحه محمود کریمی در مورد حضرت رقیه (س) )

اصلا اهل نوحه گوش دادن نبودم، حتی تو ماه محرم!!! .... افقط تنها چیزی که همیشه دل منو می برد همون عکس ضریح امام حسین (علیه السلام) بود که همیشه با دیدنش هزار بار آرزو می کردم که ای کاش قسمت منم بشه و برم اونجا...

اون سال نتونستم برم کربلا و خیلی حالم گرفت ، من که تو دوران روحی وحشتناکی بودم این ناکامی به بی قراری هام اضافه می کرد و باعث می شد به کارای بی عقلانه ای دست بزنم...مثلا تلف کردن وقت به فجیع ترین حالت ممکنه یعنی به اینترنت رفتن و چَت کردن و دوستای جدید و کلا ولگردی...

محرم اما وقتی شروع می شد سبک جدیدی به زندگی من می داد،وقت تلف کردن های شبانه کم می شد و جاشو می داد به روضه های اباعبدلله که روزی من بود ...

به هیأت وابسته شده بودم و به بچه ها خیلی احساس خوبی داشتم و بعد از محرم تو سال هزار بار دلم براشون تنگ میشد و کلا حالم عوض شده بود...

عاشق که بشی حالت عوض می شه ، حال که عوض بشه روحیه هم تغییر می کنه ، روحیه اما علاقه مندی ها رو واسه آدم تعیین می کنه.. من علاقه هام عوض شده بود و ارباب.. ارباب اهل سریع جواب دادنه ، اصلا تو مرامش نیست که تو رو طلبکار بذاره.. با اینکه ما همیشه بهش بدهکاریم اما فقط ازش طلب می کنیم و اونم خیلی سریع اجابت می کنه..

ارباب منو بغل کرد محکم و من رفتم کربلا....